loading...
فسنجون | اس ام اس , تصاویر , دانلود , آموزش , سرگرمی
Amirali بازدید : 40 چهارشنبه 23 مرداد 1392 نظرات (1)

https://rozup.ir/up/fesenjon/Pictures/Dokhtar-Istade.png

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت

در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام

.

.

.

بقیه شعر در ادامه مطلب

.

.

.

دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ

گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟

من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر

من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار

دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه

دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت

در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط amirali در تاریخ 1392/05/23 و 10:08 دقیقه ارسال شده است

واقعا مطلب جالبی بود و هم مثل واقعیت !!شکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 33
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 38
  • بازدید سال : 266
  • بازدید کلی : 2,195